کلبه ی عشق
همان آغوش مهربانت
که همیشه برایم غریب بود
تو اگر نباشی
من این زندگی را مثل یک شمع
آب خواهم کرد
و در شعله هایش جان خواهم سپرد
به یاد داری، زمانی که می رفتی باران می بارید؟!...
به سویت دویدم تا راه رفتن را بر تو بربندم.
در نگاهت چشم دوختم و التماس ماندن کردم.
به یاد داری گفتم اگر تو بروی...
اگر از من خیال برگیری،
اگرمن را به تقدیر بسپاری،...
بال پروازم خواهد شکست؟!...
اشک هایم را به یاد داری؟...
شکستنم را به یاد داری؟...
و تو...
به یاد داری گفتی در باران هم باز می گردی؟
…………….
اینجا باران می بارد.
و من نگاه به همان راه دوخته ام.
ای کاش می آمدی...
ای کاش...
قالب وبلاگ :: :: کدهای جاوا |